معنی ستاره پرپر
حل جدول
لغت نامه دهخدا
پرپر. [پ ُ پ َ] (ص مرکب) (گل...) مضاعف (در گل). صدبرگ. پربرگ. عبهر پرپر؛ عبهر مضاعف. || پوشیده از پر:
زمین کوه تا کوه پرپر بود
ز فرش همه دشت پرفر بود.
فردوسی.
پرپر. [پ َ پ ُ] (اِ) فرفور. تیهو. (شعوری بنقل از المجمع).
پرپر. [پ ِ پ ِ] (اِ صوت) پِر و پِر.در تداول کودکان، آواز پریدن گنجشک و جز آن. آواز پرش مرغ. آواز پرزدن مرغان. رجوع به پِر و پِر شود.
- پرپر کردن، برآمدن آواز پرش مرغ (در تداول اطفال).
پرپر کردن
پرپر کردن. [پ َ پ َ ک َ دَ] (مص مرکب) جدا کردن گلبرگها. پرپر کردن گل، همه ٔ برگهای گلی رااز هم بریده فروریختن. کندن و پراکندن برگهای گل.
پرپر زده
پرپر زده. [پ َ پ َ زَ دَ / دِ] (ن مف مرکب) نعت مفعولی از پرپرزدن، نفرینی که زنان کودکان را کنند. ورپریده.
پرپر زدن
پرپر زدن. [پ َپ َ زَ دَ] (مص مرکب) در تداول زنان، مردن ِ جوان بی سابقه ٔ بیماری یا با بیماری کوتاه. پر و بال زدن.
فرهنگ عمید
صدای پر زدن پرنده،
* پرپر زدن:
(مصدر لازم) بالوپر زدن پرنده،
[مجاز] جان دادن و مردن،
* پرپر کردن: (مصدر متعدی) از هم کندن و ریزریز کردن برگهای گل،
گل پربرگ، گلی که گلبرگ بسیار داشته باشد،
فرهنگ معین
پوشیده از پر، هر گیاهی که گلش بر اثر تربیت و توجه بیش از حد معمول گلبرگ داشته باشد. [خوانش: (پُ. پَ) (اِمر.)]
صدا یا حالت پر زدن پرنده، (عا.) کنایه از: جان دادن و مردن. [خوانش: (پَ پَ) (اِمر.)]
گویش مازندرانی
بسیار زیاد – کاملا انباشته – پر شدن در حد فاصل در حد ظرفیت...
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) تیهو فرفور. (اسم) صدای پریدن گنجشک و مانند آن. (اسم) پوشیده از پر، هر گیاهی که گلش بر اثر تربیت و توجه بیش از حد معمول گلبرگ داشته باشد گلی که جامش از حد طبیعی بیشتر گلبرگ دارد.
پرپر کردن
(مصدر) کندن و پاکندن برگهای چیزی چون گل و مانند آن: گلی را که در دستش بود پرپر کرد. (مصدر) بر آمدن آواز پرش مرغان.
معادل ابجد
1070